حوالی امروز: چهل و چند سال از سقوط سلطنت پهلوی در ایران میگذرد، سلطنتطلبها و خیلی از براندازها اما هنوز در رسانهها و بهخصوص در فضای مجازی با همان تز معروف «کار خودشان بود» پست، تفسیر و تحلیلهای کپکزدهای منتشر میکنند که: «با رشد و توسعه ایران و رژیم پهلوی، آمریکا و انگلیس احساس خطر کرده و با دست خودشان زمینه سقوط شاه را فراهم کردند!» اما این توهّم و تئوری توطئه چه نسبتی با واقعیت دارد؟
ردپای منفعتطلبی
البته پیدا کردن مصادیق رشد و توسعه ایران در زمان پهلوی، آن هم در حدی که غربیها را بترساند و آنها را وادارد تا پیش از رسیدن رژیم پهلوی به دروازههای تمدن بزرگ، هر طور هست بساط سلطنت را جمع کنند، کار چندان سادهای نیست. یعنی شما مجموع تاریخ پنجاهوچهار ساله سلطنت پهلوی را اگر شخم بزنید بیشتر از مصادیق رشد و توسعه، ردپای منفعتطلبی و نفتدوستی آمریکا و انگلیس را در عرصههای سیاسی و اقتصادی آن میبینید.
شبهاتی از این قبیل که ممکن است حتی حالا هم خیلی را به افسوس خوردن بیندازد در حالی مطرح میشود بدون ذرهبین به دست گرفتن و فقط با مرور ساده تاریخ میشود دید که سیاست کلی دولت آمریکا در قبال ایران همیشه مبتنی بر حمایت از رژیم پهلوی بوده است. ایران سلطنتزده برای آمریکاییها ژاندارم و حافظ منافع خوبی در خاورمیانه بود و دلارهای نفتی را هم بهخوبی برای خرید تجهیزات نظامی مورد نیاز ژاندارم منطقه بودن، هزینه میکرد. آنها البته به تغییرمشی رژیم پهلوی که نافش را با دیکتاتوری بریده بودند هم نیمنگاهی داشتند و هرازچندی برای حفظ وجهه سلطنت، شاه را وادار میکردند برنامههایی با عنوان اصلاحات ارضی، انتخابات آزاد و... را در ایران پیادهسازی کند. اما دغدغه این اصلاحات هم این بود که پهلوی در ایران، منطقه و در رأس قدرت بماند نه اینکه رژیمش جای خود را به حکومتی دیگر بدهد. سازمانهای اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی آمریکا هم حتی در تابستان۱۳۵۷ وضعیت ایران را چنین ارزیابی کرده بودند: ایران در شرایط انقلابی و حتی شرایط ماقبل انقلاب نیز قرار ندارد! پس از کشتار هولناک ۱۷شهریور هم سفیران آمریکا و انگلیس به دیدار شاه رفته و تضمین دادند که در کنار حکومت پهلوی هستند! ملکه انگلیس هم مدتی بعد برای بقای رژیم پهلوی ابراز امیدواری کرد.
شریفامامی و تمساحش
از اواسط آبان به بعد بود که چشم غرب به روی واقعیتهای انقلاب مردم ایران بازتر شد و تحلیلگرانش توانستند حدس بزنند رژیم پهلوی و شخص شاه ماندنی نیست. از این زمان به بعد اگرچه دنبال راضی کردن شاه برای کنار رفتن از قدرت بودند، اما با حساب و کتاب خودشان شرایط را برای فقط تغییر شاه و حفظ سلطنت یا حکومتی که کماکان حافظ و تأمینکننده منافعشان باشد آماده میکردند. آخرین تلاششان هم آوردن «بختیار» بود در حالی که پیش از آن روی «شریفامامی» و برنامهای که نامش را «تغذیه تمساح» گذاشتند،حساب باز کرده بودند. پایگاه اطلاعرسانی «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در این باره بخشهایی از خاطرات آخرین سفیر آمریکا در ایران (سولیوان) را که مربوط به رخدادهای آبان ۵۷ است منتشر کرده: «در اولین دیدار با نخستوزیر جدید (شریفامامی) او تلاش کرد به ما بقبولاند که با اختیارات کامل عهدهدار مقام نخستوزیری شده و مستقل از شاه عمل میکند.
وی تأکید کرد که نخستوزیران قبلی همگی مجری اوامر شاه و تابع دستورات او بودند، در حالی که وی چنین نیست و اعضای دولت فقط در مقابل او و مجلس مسئولاند و رابطه دولت وی با شاه، صرفاً جنبه تشریفاتی و ظاهری دارد. برنامه کار او براساس اعطای امتیازات زیاد به مخالفان سیاسی به منظور آرام کردن اوضاع بود. او گفت این امتیازات به قدری وسیع و چشمگیر خواهد بود که مخالفان، همه خواستهای خود را برآوردهشده ببینند و دیگر چیزی برای خواستن نداشته باشند. نام این برنامه را بعدها در سفارت «تغذیه تمساح» گذاشتیم!»
شاه بیشترین اهمیت را دارد
«سولیوان» در بخشهای دیگری از خاطراتش مینویسد: «در این دوره، با ابتکار و تمایل شخص شاه، من و پارسونز، سفیر انگلیس، یک روز در میان با وی دیدار میکردیم. شاه در این ملاقاتها ضمن بحث درباره مسائل جاری، از نقشهها و برنامههای خود برای آینده رژیم سخن میگفت. او تأکید میکرد که تصمیم گرفته است در چارچوب مقررات قانون اساسی سلطنت کند و دیگر قصد ندارد به دیکتاتوری گذشته بازگردد. او معتقد بود اگر نسل جوان و طبقه تحصیلکرده، فرصتهایی را که بر اثر سیاست آزادسازی حکومت شریفامامی فراهم آمده، بهدرستی درک کنند و به فعالیتهای سیاسی توأم با احساس مسئولیت روی آورند، میدان فعالیت آخوندها تنگتر خواهد شد...
تاکتیک شاه و دولت شریفامامی آشکارا شکست خورد. مخالفان نهتنها با امتیازاتی که به آنها داده میشد آرام نمیشدند، بلکه با هر قدم عقبنشینی دولت، گامی جلوتر میگذاشتند... با این وضع، دولت شریفامامی نمیتوانست دوام بیاورد و شاه چارهای جز روی کار آوردن یک دولت نظامی (ازهاری) نداشت... گزارشی به واشنگتن ارسال کردم و یادآور شدم بهتر است دولت آمریکا از هماکنون در این باره مطالعه کرده و نظر خود را به من ابلاغ کند.
بسیار متعجب شدیم از اینکه پاسخ پرسش خود را خیلی سریع و با صراحت کامل، در ۴۸ ساعت دریافت کردیم. پاسخ واشنگتن این بود که به نظر دولت آمریکا، بقای شاه بیشترین اهمیت را دارد و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند، حمایت خواهد کرد».
نظر شما